جانم ،الان مدرسه ایتالیایی بودم ،همین الان برگشتم ،صبح ساعت 9 بود
که با زهرا قرار گذاشتم وقتی رسیدم تقریبا ساعت 10 بود حوالی 11 و خورده ای رسیدیم مدرسه اول باید شماره می گرفتیم
بعدش به نوبت باید وارد می شدیم ...
سر شماره گرفتن برای ورود عجب بساطی بود ،دعوا می شد ،همه با هم مشکل پیدا می کردن !
خلاصه در آخر صف بستن و شماره مهر خورده به همه رسید ...
شماره من 863 بود و برای ز 867 قضیه اینجوری بود از 2 طرف شروع کردن به شماره دادن که ز یک طرف بود و من یک طرف
دیگر ناخودآگاه طرفی که ز بود صف تشکیل شد خوب منم دوست ز بودم در نتیجه وارد صف شدم پیش دوستم ،
^_^
یکی گفت خانم کجا ؟گفتم صف خانم !
در حقیقت ما از خیلی از اونها که بودن جلوتر رسیدیم .
مدارک کافی بود ،ولی یکدفعه پرینت ثبت نام من و ز مثل بقیه نبود نگران شدیم ،اما گفتیم تنها مدرک ما همینه خوب ،
اما گفتیم بالاخره اونجا پسورد داریم و رمز داریم نگرانی نداره پروفایل داریم خلاصه شماره گرفتیم و به خدا سپردیم
من و ز توی خیابان بودیم که یک دفعه یک آقایی اصلا نمی دونم از کجا پیداش شد ولی به من شماره داد شماره 805
وای اصلا موندم کلی جلوتر بود همون موقع گفتن می تونی وارد بشی،
اصلا موندم پیش ز بودم ز گفت بی معرفت ،گفتم ز بزار برم آخه مامانم هم منتظر بود و از طرفی هم گفتم بزار برم ببینم چه خبر برای
پرینت نگران بودیم ناراحت شد ولی رفتم داخل همون موقع وارد شدم ...یک حیاط بزرگ با نرده های آهنی که از کنارش محل پارک
کارکنان سفارت بود از اونجا وارد سالن ورزشی شدیم که سرپوشیده بود و صندلی گذاشته بودن
اصلا خداخواهی بود واقعا خیلی سریع کارم انجام شده اول وارد یک اتاق شدم خانم گفت پرینتر ثبت نام وقتی نشونش دادم گفت این نیست
بعدش گفت شماره ملی و رمز وارد شدن ...
خلاصه برام پرینت گرفت بعدش هم یک آقای مهربون فوری کارت و صادر کرد برام هم حسابی توضیح داد ...
خانم ها کلا حجاب نداشتن ،کارکنان سفارت ...
به نظرم برخورد بعضی مردها از زن ها صد البته بهتره ....
خلاصه الان تو مترو هستم راهی خونه که بریم خونه مامانی ،راستش خیلی دلم گرفت ،بغضم گرفت
احساس می کنم آماده نیستم ...
وقت امتحان نزدیک هست و من ....!!!!!!
خدایا کمکم کن ...
فعلا
نمایی از مدرسه سفارت
روزهاتون زیبا
کلمات کلیدی: روزهای قبل از مهاجرت، آزمون مهاجرت